کد مطلب:29934 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:103

سَمُرة بن جُندَب












سمرة بن جندب از پاسبانان زیاد بن ابیه بوده است.

عبد الملك بن حكیم، از حسن نقل كرده است كه:مردی از مردم خراسان به بصره آمد. مالی را كه با خود داشت، در بیت المال نهاد و رسید گرفت. سپس به مسجد وارد شد و دو ركعت نماز خواند.

سمرة بن جندب، او را دستگیر و وی را به داشتن اعتقاداتِ خوارج، متّهم ساخت. آن گاه، وی را با خود برد و گردن زد. او در آن زمان، رئیس پاسبانان زیاد بود.

به وسایل همراه مرد خراسانی نگاه كردند و رسیدی به خطّ [ مسئول] بیت المال یافتند. ابو بكره گفت:ای سمره! آیا كلام خداوند متعال را نشنیده ای كه فرمود:«قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّی * وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ ی فَصَلَّی؛[1] رستگار، آن كسی است كه خود را پاك گردانید و نام پروردگارش را یاد كرد و نماز گزارْد» ؟

سمره گفت:برادرت،[2] به من چنین فرمان داد.

اعمش بن ابی صالح، گزارش كرده است كه:به ما گفته شد كه یكی از یاران پیامبر خدا آمده است. پیش وی رفتیم كه دیدیم سمرة بن جندب است. روی یكی از پاهایش پوششی بود و روی پای دیگرش برف [ گذاشته بودند].

گفتیم:چه شده است؟ گفتند:نقرس گرفته است.

[ آن جا بودیم كه] گروهی نزد وی آمدند و گفتند:ای سمره! فردا، به خدایت چه خواهی گفت، اگر گفته شود كه مردی را نزد تو آوردند و گفتند:«وی از خارجیان است» و تو فرمان به قتلش دادی و آن گاه، فرد دیگری را آوردند و گفتند:«آن را كه كشتی خارجی نبود؛ بلكه جوانی بود كه در پی كار خودش بود و ما اشتباه كردیم. خارجی، این یكی است» و تو فرمان به قتل دومی دادی؟

سمره گفت:این كار، چه اشكالی دارد؟ اگر [ آن اوّلی، ] از اهل بهشت بوده، كه به بهشت رفته است؛ و اگر از اهل دوزخ بوده، به دوزخ رفته است.

واصل (آزاد شده ابو عُیَینه)، از جعفر بن محمّد بن علی علیهم السلام و وی از پدرانش نقل كرده است كه:«سمرة بن جندب، در باغ یك مرد انصاری، درخت خرمایی داشت و [ با رفت وآمدش] مرد انصاری را آزار می داد. مرد انصاری به پیامبر خدا شكایت برد.

پیامبرصلی الله علیه وآله كسی را در پی سمره فرستاد و او را فرا خواند و به وی گفت:"درخت نخلت را به این شخص بفروش و پول آن را بگیر". سمره گفت:چنین نمی كنم.

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:«یك درخت در مقابل آن درخت بردار».

گفت:چنین نمی كنم.

[ پیامبرصلی الله علیه وآله ]فرمود:«پس باغ را از وی بخر».

گفت:چنین نمی كنم.

[ پیامبرصلی الله علیه وآله] فرمود:«این درخت را به من بده و در بهشت، درختی بِستان».

گفت:چنین نمی كنم.

پیامبر خدا به مرد انصاری گفت:«برو و درخت نخلش را قطع كن، كه وی را در آن درخت، حقّی نیست».

شریك، گزارش كرده است كه:عبد اللَّه بن سعد، از حُجْر بن عدی به ما خبر داد كه:به مدینه آمدم و پیش ابو هُرَیره نشستم. پرسید:از كجا هستی؟

گفتم:از مردم بصره. پرسید:سمرة بن جندب چه كار می كند؟

گفتم:زنده است.

گفت:هیچ كس به اندازه من دوست ندارد كه عمر وی طولانی باشد.

گفتم:برای چه؟

گفت:[ برای این كه] پیامبر خدا به من، او و حُذَیفه گفت:«از شما سه نفر، كسی كه آخر بمیرد، اهل دوزخ است». حذیفه بر ما پیشی گرفت. و اكنون من آرزومندم كه در مرگ، از سمره پیشی بگیرم.

راوی می گوید:سمرة بن جندب، زنده ماند تا شهادت حسین علیه السلام را دید.

احمد بن بشیر، از مسعر بن كدام، آورده است كه:در زمان رفتن حسین علیه السلام به سمت كوفه، سمرة بن جندب رئیس پاسبانان عبید اللَّه بن زیاد بود. او مردم را به حركت به سوی حسین علیه السلام برای جنگ با وی، تشویق می كرد.









    1. اعلی، آیه 14 و 15.
    2. مقصودش، زیاد بن ابیه است كه او نیز همچون سمره، فرزند «سُمیه» است و این دو، برادرِ مادری بودند.